دکتر و پزشک زیبایی و جراح پلاستیک

محققان روانشناسی بخاطر بررسی مسائل روانی، مشت به آزمایش های مختلفی زده اند که فدایی از آنها بیش خطرناک بوده است. یکی از این آزمایش های خطرناک، آزمایش زندان استنفورد است که درون این مقاله به شرح جزئیات آن پرداخته ایم.

حتما بخوانید:گویا رنجوری چیست؛ آشنایی با ۲۰ ویژگی افراد روان رنجورآیا عزب زندگی کردن سلامت روان افراد را تهدید می کند؟۶ واکنش انقلابی آسیب های روند دوران بچگی تو بزرگسالی و شکل گیری هویت آزمایش زندان استنفورد

آزمایش زندان استنفورد یکی از معروف ترین و خطرناک ترین آزمایش های روانشناسی است که تاکنون اجرا شده است. داخل این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو داخل دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۳ اجرا شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به رخ آزمایشی نقش های زندانی و زندانبان را پذیرفتند. مرام از آزمایش



زیمباردو و همکارانش می خواستند بدانند که آیا بی رحمی های گزارش شده از زندانبان های زندان های آمریکایی بوسیله ویژگی های سادیسمی زندانبان ها (مثلا، گرایشی) مربوط است خواه بیشتر بوسیله دلیل هوا خویشتن زندان هاست.

به نعوظ مثال، زندانی ها و زندانبان ها ممکن است محدودیت هایی داشته باشند که کشمکش بین آنها را اجتناب ناپذیر می کند. زندانی ها به سر و مقررات احترام نمی گذارند و زندانبان ها اندوه سلطه جو و پرخاشگر هستند. یا اینکه حبس ها و زندانبان ها به برهان ساختار سفت و سخت غلبه محیط اجتماعی زندان ها با یکدیگر رفتار خصومت آمیزی دارند.

زیمباردو معتقد بود، این موقعیت است که باعث می شود این افراد با یکدیگر چنین رفتاری داشته باشند و محدودیت های شخصیتی افراد (گرایشی) نقشی تو این مناسبت ندارد. فرآیند آزمایش



زیمباردو بخاطر مطالعه نقش زندانی ها و زندانبان ها در محیط های زندان، زیرزمین ساختمان روانشناسی دانشگاه استنفورد را شبیه زندان کرد و از داوطلبان خواست که تو آزمایش مربوط به مطالعه اثرات روانشناختی زندگی در زندان انبازی کنند.

۷۵ شرکت کننده به این درخواست پاسخ مثبت دادند. سپس با ایفا مصاحبه و تست های روانشناسی شخصیت، داوطلبانی که مشکلات روانشناختی، ناتوانی های پزشکی یا سابقه ارتکاب منکر خواه سوء مصرف مواد داشتند را حذف کردند. بعد ۲۴ داوطلب که زیادترین ثبات فیزیکی و مسئله را داشتند و کاملا به بلوغ روان بودند و اینکه رفتارهای ضداجتماعی از خود نشان نداده بودند را برگزینی کردند. این داوطلبان پیش از این تحقیق، یکدیگر را نمی شناختند و راحتی شد برای انبازی تو آزمایش، روزی ۱۵ دلار حقوق بگیرند.

داوطلبان به نعوظ تصادفی برای بازی نقش زندانی یا زندانبان در محیط شبیه سازی شدهٔ زندان، انتخاب شدند. از میان این افراد دو نفر به رخ ذخیره باقی ماندند و یک نفر حزن از آزمایش خارج شد. درون نهایت ۱۰ حبس و ۱۱ زندانبان انتخاب شدند.

با حبس ها مقاوم مشابه هر مجرمی رفتار شد. آنها بدون هیچ هشداری از قبل، در خانه های خود دستگیر و به جایگاه پاسبان محلی انتقال داده شدند. از آنها انگشت نگاری و عکسبرداری و مشخصات شان در دکه پاسبان ثبت شد.

پس ازآن آنها را چشم ودیعه به سازمان روانشناسی دانشگاه استنفورد انتقال دادند، جایی که زیمباردو، زیرزمین آن را با ساخت تو و پنجره و دیوارهای میله ای و سلول های کوچک، متشابه زندان کرده وجود. در اینجا وهله فردیت زدایی (فاصله گرفتن از هویت اصلی) آغاز شد.

وقتی اسارت ها خبردار زندان شدند، آنها را کاملا برهنه و شپش زدایی کردند. سپس بوسیله آنها لباس زندان و مکانی برای خواب دادند. در ضمن تمام وسایل شخصی گیرایی را بی قراری از آنها گرفتند. به آنها یونیفورم دادند و استراحت شد که فقط با عددی که بوسیله آنها خاص داده می شود، شناخته شوند.

استعمال از اعداد شناسایی به این دلیل بود که اسارت ها احساس ناشناس بودن کنند. هر حبس را باید با این اعداد فرا می خواندند و زندانی ها حزن باید یکدیگر را با اعداد شناسایی، صدا می کردند.

روی لباس زندانی ها، اعداد شناسایی گیرایی دوخته شده حیات و البته آنها زیرپوش هم نداشتند. همچنین یک کلاه نایلونی تنگ بی قراری موهای آنها را می پوشاند و دور مچ پاهایشان، زنجیری زده شده بود.

کامل نگهبان ها اندوه عینک های آفتابی خاصی به چشم خورده بودند تا نتوانند ارتباط چشمی با حبس ها داشته باشند. سه نگهبان، شیفت های کاری هشت ساعته داشتند (نگهبان های دیگر آماده باش بودند). به نگهبانان قوانین و هنجار زندان را تشریح دادند و بوسیله آنها رخصت دادند که احترام اسارت ها را حفظ کنند. دستور هیچ نوع تندی فیزیکی هم نداشتند.

زیمباردو بوسیله نشانی محقق به تجسس رفتار نگهبان ها و زندانی ها پرداخت و در عین حال بازرس زندان، یعنی زندانبان، غم بود. نتایج این اقدام

در مدت زمان کوتاهی نگهبان ها و زندانی ها با نقش های جدید خود سازوار شدند. تایید قدرت و اختیار



چند شایسته کردن اول آزمایش، برخی از نگهبان ها ابتدا به آزار و اذیت اسارت ها کردند. زندانی ها روزگار ۲:۳۰ صبح با چند بار صفیر کوفتن از خواب خبردار شده و با اعداد خصوصی موجودی فراخوانده می شدند. گفتن این اعداد روشی بود تا زندانی ها با اعداد معارفه خود آشنا شوند. عمده تر از همه، نگهبان ها با استعمال از این اعداد می توانستند اسارت ها را به دهش کنترل کنند.

خیلی زود، زندانی ها همچون یک زندانی رفتار کردند. آنها تو مورد مسائل زندان و دم یدکی که داشتند با یکدیگر گپ کردند و البته از دیگر زندانی ها به نگهبان ها خبررسانی هم می کردند. آنها بوسیله ممارست قوانین زندان را متجاوز قطعی گرفتند، به گونه ای که عاطفه می کردند چنانچه قانونی را باطل کنند، عواقب بد آن را خواهند دید. فدایی از بردگی ها حتی از حافظ هایی طرفداری می کردند که با زندانی های ناقض قوانین برخورد کرده بودند. تنبیه بدنی

زندانی ها با جملات توهین آمیز و دستورات بی اهمیت تحقیر می شدند، بوسیله آنها کارهای بی مرام و کسل کننده داده می شد و نگهبان ها با آنها اقدام انسانی نداشتند. رایج ترین شکل تنبیه بدنی که حافظ ها روی زندانی ها اعمال می کردند، لول پوش آپ (شنای سوئدی) حیات. یکی از حافظ ها پای خود را روی کمر یکی از اسارت ها که داشت پوش آپ ارتکاب می داد، گذاشت و باقی نگهبان ها روی کمر بقیهٔ زندانی ها نشستند تا انجام این لول را برای آنها سخت تر کنند. اثبات استخلاص

بدوی روز آزمایش عاری هیچ ماجرا ای بخشیدن. ولی بامداد روز دوم نگهبان ها متوجه شورشی از لفظ زندانی ها شدند و آنها هرگز آمادگی مقابله با چنین وضعیتی را نداشتند.

روز دوم آزمایش، بندگی ها تاج هایشان را از سر برداشتند، اعداد روی لباس سندیت را کندند و تخت هایشان را پشت درون گذاشتند و خودشان را در سلول هایشان دربند کردند. حافظ ها نیروی کمکی خواستند. سه حافظ آماده باش وارد معرکه شدند و حافظ های شیفت شب هم بوسیله طور داوطلبانه به حکم خویشتن امتداد دادند. سرکوب شورش



نگهبان ها با مصرف از کپسول های آتش نشانی، که دی زنگ کربن خنک کنندهٔ غشا از آن منتشر می شد، این اقدام زندانی ها را تلافی کردند و بندگی ها را از بر درهای زندان به متعاقب راندند. پس ازآن نگهبان ها بوسیله زور بیدار سلول ها شدند و زندانی ها را برهنه کرده و تخت ها را بیرون بردند. بعد سردسته زندانی های شورشی را بوسیله سلول انفرادی فرستادند. حافظ ها پس از این رفتار توانستند پایا اسارت ها را ترسانده و کنترل کنند. امتیازهای اختصاص

یکی از سه سلول زندان بوسیله نام «سلول اختصاص» معرفی کردن شد. بوسیله سه گانه زندانی که در مجادله کمترین دخالت را داشتند امتیاز های ویژه ای داده شد. نگهبان ها، شکل ها و تخت های آن زندانی ها را به آنها بازگرداندند و بوسیله آنها اجازه دادند تا موهایشان را بشویند و دندان هایشان را مسواک بزنند.

این زندانی ها همچنین توانستند در حضور زندانی های دیگر که بوسیله طور موقت نمره غذا خوردن را از دست داده بودند، غذای مخصوص بخورند. این روش، ائتلاف بین زندانی ها را از بین سرما. عواقب شورش

کمتر کم روابط بین حافظ ها و بردگی ها تغییر کرد. تغییر در نگهبان ها منجر بوسیله تحول در بردگی ها می شد. بوسیله خاطر داشته باشید که نگهبان ها کاملا والا کنترل محققان و اسارت ها بی قراری کاملا به نگهبان ها وابسته بودند.

همانطور که زندانی ها موقوف نم می شدند، حافظ ها بیشتر از قبل با آنها توهین آمیز رفتار می کردند. آنها کاری می کردند تا زندانی ها احساس خردی کنند. هرچه این سنخ رفتار نگهبان ها بیشتر می شد، زندانی ها سزاوار نم می شدند. به همان نسبت هرقدر بردگی ها رام خیس می شدند، حافظ ها جسورتر و تهاجمی خیس می شدند. آنها خواستار اطاعت بیشتری از جانب حبس ها بودند. زندانی ها بی قراری که بابت هر چیزی بوسیله نگهبان ها وابسته بودند، برای راضی نگهداشتن آنها، جاسوسی بندگی های دیگر را می کردند. زندانی شماره ۸۶۱۲

زندانی عده ۸۶۱۲ پس از گذشت کمتر از ۳۶ شایسته کردن از آزمایش، دچار اضطراب شدید، آشفتگی ذهن، خشم و گریهٔ غیرقابل کنترل شد.

پس از یک جلسه گپ با نگهبان ها، آنها به حبس شماره ۸۶۱۲ گفتند که او ضعیف است و به او گفتند که نمی تواند از زندان بیرون رود و رخصت خروج ندارد.

او پس از این خبر، دست بوسیله رفتارهای دیوانه واری زد، نعره می کشید، دشنام می گفت و دچار غضب غیرقابل کنترلی شده وجود. وقتی او بوسیله این خال از وضعیت روحی رسید، روانشناسان به این نتیجه رسیدند که باید او را آزاد کنند. ملاقات والدین

روز بعد، نگهبان ها یک زمانه ملاقات بخاطر والدین و دوستان ترتیب دادند. آنها سراسیمه بودند که چنانچه والدین وضعیت زندان ها را ببینند، امکان پذیر است اصرار داشته باشند تا پسرهای خویشتن را بوسیله مسکن ببرند. بوسیله همین دلیل، نگهبان ها، بردگی ها را شستند و به آنها شکل تمیز دادند و سلول هایشان را تمیز کردند. سپس به آنها شام مفصلی دادند و برایشان موسیقی پخش کردند.

پس از این بازدید، شایعهٔ یک نقشه فرار بزرگ در زندان پیچید. نگهبان ها و محققان، از ترس از دست دادن حبس ها، از سازمان پاسبان پالو آلتو (Palo Alto) و تسهیلات آنها دستیار گرفتند.

نگهبان ها دوباره سطح کنترل زندانی ها را افزایش دادند و آنها را وادار به انجام دادن کارهای بی نرخ و تکراری شبیه پاکیزه کردن توالت ها با مشت های خالی کردند. کشیش کاتولیک

زیمباردو از کشیشی کاتولیک که پیش از این در زندان فقره می کرد، خواست تا از زندان او بازدید بطی ء و ببیند که شرایط زندان تا چه اندازه واقعی است. نیمی از زندانی ها به جای گفتن صیت شان خود را با شماره اطلاع شان معرفی کردن کردند. اسقف حزن با هر کدام از اسارت ها مصاحبه کرد و برخی از بندگی ها از اسقف خواسته بودند تا برای آزاد شدن آنها، وکیل بگیرد. زندانی شماره ۸۱۹

سرانجام زندانی شماره ۸۱۹ زمانی که با کشیش گپ می کرد، کنترل خود را از دست داد و با حالتی بسیار آشفته شروع به گریه کرد. روانشناسان سلاح را از پای او و کلاه را از سرش درآوردند و به او گفتند که به حجره پهلو بود زندان برود و استراحت کند. سپس به او گفتند که برایش غذا آورده و او را نزد پزشک می برند.

زمانی که این کارها ادا می شد، حافظ ها، زندانی های دیگر را به صف کردند و با صدای بلند گفتند، « حبس عده ۸۱۹، یک حبس بد است. کاری که او ادا داد، این محیط را دچار آشفتگی کرد.»

روانشناس ها متوجه شدند که بردگی شماره ۸۱۹ این حرف ها را شنیده و به اتاق برگشته است و بوسیله طور غیرقابل کنترلی زاری می کند. آنها جدیت کردند او را وادار به ترک نگرش آزمایش کنند، اما او می گفت نمی تواند این فرمان را کند، بجهت دیگران به او برچسب بندگی کریه می زنند. بازگشت بوسیله واقعیت

در این لحظه، زیمباردو گفت، « گوش کن، تو زندانی ۸۱۹ نیستی.» سپس نام او را گفت و ادامه داد، « درون ( …) هستی و من هم زیمباردو هستم. غلام روانشناس هستم نه زندانبان و اینجا یک زندان واقعی نیست. آنها اندوه مثل تو دانشجو هستند، نه زندانی. از اینجا برویم.»

بندگی ۸۱۹، ناگهان دست از گریه برداشت و نگاهی به اوج انداخت و طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است گفت، «بسیار خوب، برویم.» پایان آزمایش

زیمباردو قصد داشت این آزمایش را بوسیله مدت دو هفته ارتکاب دهد. اما روز ششم آن را متوقف کرد. کریستینا ماسلاچ، که اخیرا با مدرک دکترا از استنفورد فارغ التحصیل شده است، با نگهبان ها و بردگی ها مصاحبه کرد، وقتی هوشیار شد نگهبان ها اقدام نیکوکاری با اسارت ها ندارند، به شدت به این آزمایش تعرض کرد.

او با عصبانیت گفت، «این آزمایش و چنین رفتاری با این پسرها واقعا وحشتناک است!» از ۵۰ نفر خواه بیشتری که از این زندان دیدن کرده بودند، فقط او اخلاقی بودن این آزمایش را مورد تردید راحتی داده بود.

زیمباردو بعدها در سال ۲۰۰۸، گفت، « فراوان گذشت تا باخبر منحوس که غلام به جای اینکه خود را یک محقق روانشناس بدانم، تو نقش یک زندانبان فرو رفته بودم.» نتیجه آزمایش

افراد فراوان زود با نقش های اجتماعی که از آنها اشتیاق می رود بازی کنند، سازگار می شوند، به اختصاص اگر آن نقش ها، نقش هایی مانند نقش نگهبان های آن زندان، بسیار کلیشه ای و قالبی باشند.

محیط «زندان» عامل مهمی تو ایجاد رفتار ددمنشانه نگهبان هاست (هیچ کدام از افرادی که نقش نگهبان را داشتند، پیش از آزمایش، رفتارهای سادیسمی از خویشتن ابراز نداده بودند). بنابراین این آزمایش، اقدام حافظ ها را به خشکی امدن بنیان موقعیت می داند، خیر گرایشی.

زیمباردو دو فرآیند را که می تواند «اطاعت و تسلیم نهایی» زندانی را تطویل دهد، نام می سرما: فردیت زدایی که می تواند اقدام داوطلبان شرکت در آزمایش، به خاص نگهبان ها را شرح دهد. در این حالت بی مانند آنقدر با ویژگی های دسته عجین می شود که هویت و مسئولیت شخصی خویشتن را فراموش می کند. رفتار نگهبان ها بی آرامی سادیسمی شده بود، به علت اینکه آنها احساس نمی کردند که این جنس رفتار از حیات خودشان نشات می گیرد، بلکه معتقد بودند، این استاندارد و انفراد شخصیتی نگهبان هاست. آنها مقدور است به دلیل یونیفورمی که به اندام داشتند، هویت فردی خود را از مشت داده باشند. درماندگی آموخته شده هم می تواند انگیزه اطاعت اسارت از حافظ ها را شرح دهد. زندانی ها یاد گرفتند، هر کاری هم کنند، روی آنچه که برای آنها رخساره می دهد، کمترین اثر را دارد. در این زندان مصنوعی، غرض های غیرمنتظره حافظ ها باعث شد که زندانی ها دست از تلاش دست بردارند. درماندگی آموخته شده، داخل دانش روانشناسی به شرایطی اشاره می کند که درون آن افراد طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفت ها و ناکامی های مداوم) بوسیله این نتیجه می رسند که هر کاری ادا دهند به توفیق دست نمی یابند. مصاحبه زیمباردو با داوطلبان انبازی در آزمایش



زیمباردو وقتی آزمایش تمام شد، با باهم اتحاد کردن کنندگان در این آزمایش مصاحبه کرد. اختصار این مصاحبه در زیر آورده شده است:

بیشتر داوطلبان گفتند که آنها نسبت به نقشی که داشتند، عاطفه مسئولیت و مقاطعه می کردند. این تفحص برای آنها «واقعی» بوسیله نظر می آمد. یکی از نگهبان ها گفته بود، « من از خودم تعجب کردم. زندانی ها را مجبور می کردم اسم همدیگر را صدا بزنند و توالت ها را با دست های خالی بشویند. من آنها را درست قرین یک احشام گاو می دیدم که باید بپا پایگاه می بودم تا خطایی از آنها سر نزند.»

نگهبان دیگر گفت، «رفتاری مملو از غلبه داشتن جالب است. قدرت می تواند بسیار لذت بخش باشد.» و نگهبان دیگری گفت،« یکبار خلال بازرسی به سلول شماره ۲ رفتم و اورنگ یکی از زندانی هایی که بدیع آن را با قاعده کرده بود، بوسیله هم ریختم. او غصه مشت مرا گرفت و فریاد زد که آن را بدیع مرتب کرده و نمی گذارد که من آن را به غم بریزم. او گلویم را سفت گرفت و داخل همان حال می خندید. من هم هنگفت ترسیده بودم. من هم باتوم خود را در آوردم و بوسیله چانه او زدم، البته نه هنگفت مستقر و وقتی خودم را از دست او آزاد کردم، متجاوز عصبانی بودم.»

بخاطر بیشتر نگهبان ها سخت بود که باور کنند آنها با زندانی ها رفتار ظالمانه ای داشتند. آنها گفتند که این جنبه از وجود خود را که می توانند دست به چنین کارهایی بزنند، اعتقاد نداشتند. زندانی ها هم نمی توانستند عقیده کنند که این چنین مطیع، ترسو و موقوف شده بودند. چند نفر از آنها مدعی بودند که در شرایط معمولی نسبتا جسور هستند. وقتی تو مورد نگهبان ها از آنها پرسیده شد، آنها گفتند که سه گانه سنخ نگهبان در این زندان بود داشت: برخی از حافظ ها خوب، برخی رقیق گیر اما عادل و برخی دیگر یاغی بودند. ارزیابی بحرانی



انفراد های توقع می تواند نتایج بوسیله دست آمده از این تحقیق را توضیح دهد. بعدها بسیاری از حافظ ها مدعی بودند که آنها فقط داشتند نقش بازی می کردند. به انگیزه اینکه نگهبان ها و بردگی ها نقش بازی می کردند، ممکن است رفتار آنها ناشی از همان عواملی نباشد که در زندگی پا بر جا رخ می دهد.

این بدین معناست که نمی قابلیت نتیجه این آزمایش را به زندگی واقعی، مشابه هوا واقعی زندان، تعمیم داد. این آزمایش از نظر اکولوژیکی، از اعتبار پایینی برخوردار است.

اما شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می عدل داوطلبان آزمایش به فضا زندان طوری واکنش نشان می دادند که گویی واقعی است. مثلا، ۹۰ درصد گفتگوهای خصوصی بندگی ها که بوسیله وسیله محققان شنود می شد، مربوط به وضعیت زندان بود و فقط ۱۰ درصد از آن گفتگوها بوسیله عمر خارج از زندان مرتبط بود.

نگهبان ها هم هنگام استراحت، به ندرت از موضوعات شخصی شان صحبت می کردند –آنها خواه درون مورد «زندانی های دردسرساز» خواه مشکلات دیگر زندان مصاحبت می کردند یا اصلا عددی نمی زدند. حافظ ها قدیم آمادهٔ خدمت بودند، حتی وقتی فراغت بود بدون اضافه حقوق متجاوز از زمان مفید شان، امر کنند.

وقتی زندانی ها به مطران معرفی شدند، آنها بوسیله جای صیت خود، عده شناسایی شان را گفتند. حتی فداکار از آنها خواسته بودند که برای آنها وکیل بگیرند تا از زندان آزاد شوند.

در ضمن، این مطالعه مقدور است از نظر کم بودن تعداد باهم اتحاد کردن کننده در آزمایش، عرض جمعیتی غم نداشته باشد. همچنین فقط دانشجویان مرد آمریکا را دربرگیرنده می شد. بنابراین نتایج این آزمایش را نمی استعداد بوسیله زندان های زنان یا کشورهای دیگر عمومیت قسط. مثلا، آمریکا، ادب فردگرایی دارد (و آنها به طور طاسی اندک با سایرین سازگاری دارند) و البته نتایج این آزمایش امکان پذیر است در فرهنگ های جمع گرا (متشابه کشورهای آسیایی) هم متفاوت باشد.

نقطهٔ قوت این تحقیق این است که طرز ادارهٔ زندان های آمریکا را دگرگونی داده است. به طور مثال، جوانانی که به جرایم فدرال بازپرس شده اند، پیش از محاکمه، کنار بردگی های بزرگسال راحتی نمی گیرند تا از خطرات احتمالی خشونت میوه آنها در امان بمانند.

نقطهٔ قوت دیگر این بررسی این وجود که اقدام مضر مشارکت کننده های آزمایش باعث شد تا سندیکا روانشناسی آمریکا برای دایره زندان ها دستورالعمل های اخلاقی رسمی آماده کند. اکنون بررسی ها و آزمایش های روانشناسی قبل از اجرا باید به مایه هیئت نظرسنجی نهادی (آمریکا) و کمیتهٔ اخلاق (بریتانیا) تایید شوند.

تجسس دستور کار های تحقیقی باید به دستگاه هیئت نظارت موسسه هایی چون دانشگاه ها، درمانگاه ها و نهادهای دولتی ادا شود. این سازمان ها فواید بالقوهٔ آزمایش ها و خطرات احتمالی آنها، از نظر فیزیکی یا روانشناختی، را بررسی می کنند و حتی گاهی داخل قضیه تحقیق تغییراتی اعمال می کنند، سپس اجازه عمل رسیدگی را می دهند. همچنین اگر سربزرگی تحقیقی متجاوز زیاد باشد، جلوگیری کننده از انجام دادن آن تحقیق می شوند. مسائل اخلاقی

در خصوص موارد اخلاقی، انتقادهای بسیاری از این تحقیق شد، از جمله اینکه داوطلبان کاملا نمی دانستند که چه اتفاقی درون این بررسی خواهد افتاد. زیرا خود زیمباردو نمی دانست آزمایش چگونه پیش خواهد رفت (آزمایش غیرقابل پیش بینی بود).

همچنین بندگی ها نمی دانستند که درون خانهٔ خودشان «دستگیر» می شوند. البته این موضوع بوسیله این دلیل وجود که تا لحظات پیش از نخست آزمایش، محققان هنوز اثبات پاسبان را نگرفته بودند و البته آنها می خواستند روش دستگیری ها، داوطلبان را شگفت خورده کند.

اما این موضوع باطل قرارداد و تعهد اخلاقی خود زیمباردو بود که کامل شرکت کنندگان آن را امضاء کرده بودند.

داوطلبان همدستی کننده داخل نقش زندانی، در برابر صدمات روانشناختی محافظت نشده بودند و گوناگون قلق و خردی ها را طاقت کردند. مثلا، یک بردگی ۳۶ شایسته کردن بعد چنان دچار مشکلات فکری شد که بی خرد وار فریاد می زد و گریه می کرد و تازه این موقع حیات که او را آزاد کردند.

اما در دفاع از زیمباردو باید گفت، تجربه های احساسی پر تشویش زندانی ها از ظاهرشان برازنده پیش بینی نبود. همچنین اجازه این تحقیق را سازمان تحقیقات دریایی، راه اندازی روانشناسی و کمیتهٔ آزمایش های انسانی دانشگاه استنفورد داده بودند. این کمیته انتظار نداشت که داوطلبان زندانی، این طور واکنش های شدیدی از خویشتن بروز دهند. روش های دیگری برای این آزمایش وارسی شده وجود که کمتر موجب آشفتگی داوطلبان شود اما امکان پذیر بود آزمایش نتایج مناسبی نداشته باشد.

برای افراد همکاری کننده در آزمایش، هفته ها، سپس ماه ها و حتی چند سال بعد، جلسات گفتگو برگزار می شد تا فاحش شود که این بررسی، مالیات سلبی تمام مدتی روی آنها نگذاشته باشد که زیمباردو چنین سانحه ای تو داوطلبان آزمایش مشاهده نکرد.

همچنین زیمباردو معتقد است با عمل دادن این آزمایش، آنها توانستند اقدام مردم را بهتر حس کنند و اینکه چگونه می استعداد جامعه را به سمتی پیش راند که دچار آشفتگی نشود.

اما سازمان بحری ایالات متحده اخبار کرد که با توجه به این آزمایش علاقه ای ندارد افراد بیشتری را زندانی کند، بلکه بیشتر علاقه مند است افراد شاغل تو گند را آموزش دهد که چگونه از عهده اضطراب ناشی از حبس برآیند.

آزمایش زندان استنفورد، اگرچه انتقاد های بسیاری را با خود داشت، توجه بسیاری را بوسیله خود طلبیدن کرد و به یکی از خطرناک ترین آزمایش های روانشناسی تاریخ تغییر شد. از این آزمایش، در سال ۱۹۹۲، مستندی با جناب دکتر فیلیپ زیمباردو و نیز چندین فیلم دیگر، مانند آزمایش (سال ۲۰۱۰) و آزمایش زندان استنفورد (سال۲۰۱۵) مخلوق شده است. همچنین سال ۲۰۰۱، فیلمی پهلو اساس کتابی به نام جعبهٔ سیاه ساخته شد که مضمون این کتاب، برگرفته از آزمایش زندان استنفورد بود. رویت شما چیست؟

بوسیله نظر شما زندگی داخل محیطی بدون ساعت، عاری دریچه و چشم انداز بیرون و بی روح چگونه است؟ اگر به جای این زندانی ها بودید و شما را برهنه می کردند، سرتان را می تراشیدند و رفتارهای تحقیرآمیزی با شما داشتند، چه احساسی داشتید؟ آیا چنین امتحان ای روح و رسا تان را به اندوه می ریزد؟ اگر مسئولیت هدایت آزمایش زندان استنفورد با شما بود، به آزمایش ادامه می دادید؟ یا اینکه دوست دارید آزمایشی شبیه این آزمایش اجرا دهید؟ تقدم می دهید زندانی باشید خواه زندان بان؟ در دنباله بخوانید: ۷ آماج جسمی که هشدار می دهد سلامت فکری شما داخل ریسک است
  • ۹۸/۰۴/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی